رفت حاجی به طواف حرم و باز آمد
ما به قربان تو رفتیم و همانجا ماندیم
رفت حاجی به طواف حرم و باز آمد
ما به قربان تو رفتیم و همانجا ماندیم
تو نباشی من و این پنجره ها هم زردیم
شاید آخر سر پاییز توافق کردیم
صد حیف که ما پیر جهان دیده نبودیم
روزی که رسیدیم به ایام جوانی
من در پی خویشم به تو بر می خورم اما
آن سان شده ام گم که به من دسترسی نیست
این چندمین شب است که بیدار مانده ام
آن گونه ام که خواب قبولم نمی کند
صفایى بود دیشب با خیالت خلوت ما را
ولى من باز پنهانى تو را هم آرزو کردم