آن که برگشت و جفا کرد به هیچم بفروخت
به همه عالمش از من نتوانند خرید
آن که برگشت و جفا کرد به هیچم بفروخت
به همه عالمش از من نتوانند خرید
از من است این غم که بر جان من است
دیگر این خود کرده را تدبیر نیست
از مردم افتاده مدد گیر که این قوم
با بی پر و بالی، پر و بال دگرانند
آخر به اسارت دل حسرت زده خو کرد
شادم که دگر یاد گریز از قفسم نیست
آتش پر از قهر تو می گفت: برو
جذبه ی چشم پر از مهر تو می گفت بایست
آتش عشق پس از مرگ نگردد خاموش
این چراغی است کزین خانه به آن خانه برند
آتش از برق نگاهت ریختی بر جان من
خواستی تا در میان شعله ها آبم کنی