شبی مجنون به لیلی گفت کای محبوب بی همتا
تـــو را عاشق شود پیـــدا ولی مجنون نخواهد شد
شبی مجنون به لیلی گفت کای محبوب بی همتا
تـــو را عاشق شود پیـــدا ولی مجنون نخواهد شد
شادی مکن از زادن و شیـون مکن از مرگ
زین گونه بسی آمد و زین گونه بسی رفت
سال ها رفت و زیادم نرود دوست هنوز
تا چه کردم که مرا دشمن جان اوست هنوز
زنده شود هر که پیش دوست بمیرد
مرده دلست آن که هیچ دوست نگیرد
رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند
چنان نماند چنین نیز هم نخواهد ماند