وبلاگ خوش نویس

مرجع آموزش انشا نویسی و ارائه اشعار رباعی ویژه مشاعره

وبلاگ خوش نویس

مرجع آموزش انشا نویسی و ارائه اشعار رباعی ویژه مشاعره

درباره بلاگ
وبلاگ خوش نویس
تبلیغات
پارس وب سرور
طبقه بندی موضوعی

۱۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر با ب» ثبت شده است

به صحرا بنگرم صحرا تو بینم

بــه دریـــا بنگرم دریا تو بینم

باباطاهر عریان

بر آستان جانان گــر سر تـوان نهادن

گلبانگ سربلندی بر آسمان توان زد

حافظ

با آنکه ز مــا هیچ زمــان یــاد نکردی

ای آنکه نرفتی دمی از یاد، کجایی؟

حزین لاهیجی

با این عطش تا چشمه، دیگر دیر خواهد شد

دریـــا اگـــر باشـــد دلت تبخیــــر خــواهد شد

محمد علی بهمنی

بــا خـــدا بـــاش و پادشـــاهـی کن

بی خدا باش و هر چه خواهی کن

مجلسی

باران که در لطافت طبعش خلاف نیست

در بـــاغ لاله رویــد و در شـــوره زار خس

سعدی

بـــار درخت علـــم نباشد مگــر عمل

با علم اگر عمل نکنی شاخ بی بری

سعدی

با رشتــه ی زلف تــــوام امشب سر راز است

افسوس که شب کوته و این رشته دراز است

هدایت طبرستانی

بــــــار محبــت از همــــــه بــاری گران تر است

وان کس کشد که از همه کس ناتوان تر است

فروغی بسطامی

با ضعیفان هر که گرمی کرد عالم گیر شد

ذره پــــرور باش تـــا خورشیـــد تابانت کند

ظلی تبریزی

با عقل، آب عشق به یک جو نمی رود

بیچاره مـــن که ساختــه از آب و آتشم

شهریار

بـا بـــد گهـــر میامیز، تا بـــد گهر نگـــردی

حکم سراب دارد، آبی که در شراب است

صائب تبریزی

به قدر جستجو روزی بدست آید، ز پا منشین

 که رزق مـــور بــا آن ناتــوانــی در قــدم باشد

صائب تبریزی

بود مصاف تو ای چرخ با شکسته دلان

همیشه شیر تو آهوی لنگ می گیــرد

صائب تبریزی

بر مـــا گذشت نیک و بــــد، امـــا تـــو روزگار

فکری به حال خویش کن، این روزگار نیست

عماد خراسانی

بــــه یکی جـــان نتوان کرد دعا

کز لب لعل تو یک بوس به چند

رودکی

بی گناهی، کم گناهی نیست در دیوان عشق

یوسف از دامــــان پاک خـــود به زنــدان می رود

صائب تبریزی

بسی ممنونم از دشمن که پیش یار هر ساعت

بــدم می گویـد و می آردم هــر لحظه در یــادش

هدایت طبرستانی

بدا به حالت آن مجرمی که روز حساب

بـه یک شب هجــــر تواش عذاب کننــد

قاآنی

بگشای تربتم را بعد از وفات و بنگر

کـــز آتش درونـم دود از کفن بـرآیــد

حافظ شیرازی

به غیـر اینکه پریشانیم به طــول کشــد

شکایت از سر زلفت، چه ماحصل دارد؟

میرزا باقر اصفهانی

بــه انگشت عصا هـــر دم اشارت می کنـــد پیــــری

که مرگ اینجاست یا اینجاست یا اینجاست یا اینجا

بیدل دهلوی

بر لبم کس خنـده ای هـرگز ندیــد الاّ مگر

در میــان گـــریه بر احوال خود خندیـده ام

نزاری قهستانی

بی تو از گلشن چه حاصل خاطر افسرده را

خنــــــده گــــل درد سر مـــی آورد آزرده  را

کلیم کاشانی

به تکلّــم، به تبسّـم، به خمـوشی، به نگــاه

می توان بـرد به هر شیوه دل آسان از دست

کلیم کاشانی

به هر گل می رسد می بوید این دل

نمی دانــم کـه را می جوید ایـن دل؟

همدانی

به چه مشغول کنــم دیده و دل را که مدام

دل تـــو را  می طلبد دیــده تو را می جوید

صائب تبریزی

با همه تدبیر خویش ما سپر انداختیم

روی به دیــوار صبر چشم به تقدیـــر او

 

شعر با ب منبع: مجله مگونیک

خوش نویس

باز با گریه به آغوش تو بر می گردم 

چون غریبی که خودش را برساند به وطن

خوش نویس

بدا به حالت آن مجرمی که روز حساب

بـه یک شب هجــــر تواش عذاب کننــد

 

خوش نویس

بی گناهی، کم گناهی نیست در دیوان عشق
یوسف از دامــــان پاک خـــود به زنــدان می رود

 

خوش نویس

به قدر جست و جو روزی بدست آید، ز پا منشین

 که رزق مـــور بــا آن ناتــوانــی در قــدم باشد

خوش نویس

بـا بـــد گهـــر میامیز، تا بـــد گهر نگـــردی

حکم سراب دارد، آبی که در شراب است

 

خوش نویس

با عقل، آب عشق به یک جو نمی رود

بیچاره مـــن که ساختــه از آب و آتشم

خوش نویس

با ضعیفان هر که گرمی کرد عالم گیر شد

ذره پــــرور باش تـــا خورشیـــد تابانت کند

خوش نویس

با آنکه ز ما هیچ زمان یاد نکردی

ای آنکه نرفتی دمی از یاد، کجایی؟

خوش نویس

به فرقش کی اثر می کرد شمشیر

گمانم ابن ملجم یا علی گفت!

خوش نویس
پارس وب سرور