به یک کرشمه که نرگس به خودفروشی کرد
فریب چشم تو صد فتنه در جهان انداخت
به یک کرشمه که نرگس به خودفروشی کرد
فریب چشم تو صد فتنه در جهان انداخت
باده نوشی که در او روی و ریایی نبود
بهتر از زهدفروشی که در او روی و ریاست
بده ساقی می باقی که در جنت نخواهی یافت
کنار آب رکن آباد و گلگشت مصلا را
به ملازمان سلطان که رساند این دعا
را که به شکر پادشاهی ز نظر مران گدا را
برو از خانه گردون به در و نان مطلب
کان سیه کاسه در آخر بکشد مهمان را