در ره عشق نشد کس به یقین محرم راز
هر کسی بر حسب فکر گمانی دارد
در ره عشق نشد کس به یقین محرم راز
هر کسی بر حسب فکر گمانی دارد
خانه ام سرد است و خاموشی بیازارد مرا
ای انیــس بینــــوایان لحظـــه ای از در درا
خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است
چون کوی دوست هست به صحرا چه حاجت است
خود را بکش ای بلبل از این رشک که گل را
با باد صبا وقت صحرجلوه گری بود
حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج
فکر معقول بفرما گل بی خار کجاست