حدیث نیک و بد ما نوشته خواهـد شد
زمانـه را سنـد و دفتری و دیوانی است
حدیث نیک و بد ما نوشته خواهـد شد
زمانـه را سنـد و دفتری و دیوانی است
حالت سوخته را سوخته دل داند و بس
شمع دانست که جان دادن پروانه ز چیست
چنان به وقت وداع میگریست دو دیده من
که خون دو کاسه چشمم, چو بحر احمر شد
چون صدف هرگز کسی ما را خریداری نکرد
گر چه با گوهر یکتا هم آغوشیم ما
جهان به کام من اکنون شود که دور زمان
مرا به بندگی خواجه جهان انداخت